وی می گوید: «کسانی که دین لقلقه لسان آنهاست، جزء ریاکاران جامعه هستند، در حضور مردم جا نماز آب می کشد، اما در خلوت اختلاس های هزار میلیاردی می کند. چرا دروغگویی امروز در جامعه وجود دارد؟ به این دلیل که دین لقلقه لسان است، چرا یک مسئول به خودش اجازه می دهد حقوق مردم را از بین ببرد، به این دلیل که دین لقلقه است، وقتی دین لقلقه شد، تمام ارزش های دین در محاق قرار می گیرد.»
آیت الله فاضل لنکرانی تأکید دارد: عزاداری فقط اشک و گریه نیست، عزاداری موجب تکامل انسان است، عزاداری احیای امر ائمه(ع) است، عزاداری موجب غفران گناهان بزرگ است. عزاداری برای انسان در باطن یک آرامش می آورد، هرچندظاهرش اشک است، عزادار امام حسین(ع) مورد رحمت و غفران خداوند قرار می گیرد. کسی که با این عزاداری ها مخالفت می کند، کسی که دنبال کمرنگ کردن این عزاداری ها باشد، کسی که این عزاداری ها را سست، موهن، بی پایه بداند، کسی که بخواهد تعابیر این چنینی را در مورد عزاداری ها به کار ببرد، طبق روایات مورد غضب خدا قرار می گیرد.
وی عنوان می کند که مسئولین، علما، حوزه های علمیه، دانشگاهیان و نخبگان باید همیشه حقیقت دین را به جامعه تزریق کنند، اگر حقیقت دین را به جامعه تزریق کردیم در سیاست و اقتصاد مشکلی پیدا نمی کنیم، مسئولی که هزاران میلیارد اختلاس و از کشور خارج می کند، دین در وجود او نبوده، اما ظاهر دین را از بسیاری بهتر داشته است.
آیت الله فاضل لنکرانی خطاب به کسانی که علت حادثه عاشورا را اختلاف میان دو قبیله می دانند و از اصل موضوعیت آن فاصله گرفتند، می گوید: حادثه عاشورا بحث عرب و عجم نیست، بحث اینکه این حاکم می خواست جای آن حاکم بنشیند، نیست، بحث این است که امام حسین(ع) حجت خدا بود، برای احیای دین خدا قیام کرد، امروز اگر دین دست من و شماست به برکت قیام امام حسین(ع) است، یک انسان کامل که واسطه فیض خداست به دست بشر در آن سرزمین به شهادت رسیده، این جنایت بر دوش همه سنگینی می کند، ما با عزاداری می گوییم از انسان هایی که در حق چنین امامی چنین ظلمی کردند، برای همیشه بری هستیم و تا قیامت همه نسل های بشر باید چنین بگویند.
متن گفتوگو را در ادامه می خوانید:
امروز در فضاهای مجازی ملاحظه می شود که برخی از شبهات در مورد عزاداری را مطرح می کنند، یک شبهه ای که از قدیم بوده و هست، این است که افرادی در حدود ۱۴۰۰ سال پیش به درجه ای شهادت رسیدند، چه لزومی دارد که در این زمان برای آنها عزاداری شود!؟ یا برخی از افراد گفتند که اگر مردم ما برای امیرالمومنین عزاداری می کنند، چرا برای برخی دیگر از خلفا که کشته شدند، عزاداری نمی کنند، عزاداری برای امام حسین(ع) به چه معناست و چرا سالیان سال است که ادامه دارد؟
بر این جمله تأکید می کنم که در کربلا یک انسان کامل که واسطه فیض خدای تبارک و تعالی بوده به همراه یارانش به شهادت رسیده، این چنین نیست که بگوییم یک انسانی ولو یک مجاهد عادی در یک زمانی جهاد کرده و ما اکنون برای او عزاداری می کنیم. یک شخصیتی به شهادت رسیده که به اعتقاد ما واسطه فیض خدای تبارک تعالی و حجت بین خدا و مردم بوده است، اگر کسی روی همین جمله که در یک زمانی هم نوع ما از بشر، یک چنین حرکتی را انجام داده، تکیه و دقت کند و حتی کاری به روایاتی که در مورد عزاداری آمده، نداشته باشد، به درجات بالای این انسان پی خواهد برد و سالیان سال بر مصیب او خواهد گریست.
ما معتقدیم که انسان های کامل تنها در زمان حیاتشان واسطه فیض نیستند، آنها در مماتشان هم واسطه فیض هستند، ادله ای که در بحث زیارت می آوریم روی همین مبنا استوار است، یک جمع دنیا طلب، مقام طلب و جمعی با تمام مظاهر دنیوی از بشر، چنین جنایت بزرگی را انجام دادند، آیا این مطلب به انسان نمی گوید این یک خیانتی است که به همه بشریت در طول تاریخ تا قیامت شده؟! آیا نمی گوید که این یک جنایتی هم بر مردم آن زمان و هم بر مردم در تمام زمان ها شده است، یعنی یزید فقط بر مردم زمان خود ظلم و جور نکرد بلکه اکنون هم آثار آن ظلم و جور ادامه دارد. لذا عزاداری بدین معناست؛ گاهی برخی مساله عرب و عجم را مطرح می کنند، اما برادران و خواهران جوانی که دنبال تحقیق هستند، به این نکته توجه کنند که محور عزاداری این است.
آقایی که در خارج نشسته و می گوید علی ابن ابی طالب خلیفه رسول خدا بود، اگر برای شهادت او عزاداری می کنیم پس چرا برای دو خلیفه دیگر رسول خدا که کشته شدند، عزاداری نمی کنیم، انسان از این سخنان تعجب می کند، امیرالمومنین کجا و سایر بشر کجا! امیرالمومنین حجت خدا، وصی رسول خدا و انسان کامل و واسطه فیض خدا بوده است، چطور این شخص چنین قیاسی را انجام داده است!؟ مخصوصا کسی که مدعی شرح و تفسیر نهج البلاغه در زمانی بوده است!
ما براساس اعتقاداتمان می گوییم که امامان واسطه فیض خدای تبارک و تعالی هستند، اگر یک مرحله از این هم پایین بیاییم، امامان در طول تاریخ نه بعد و نه قبل از زمان خود نظیر نداشتند، بشریت مانند امیرالمومنین را حتی صد درجه پایین تر به ما نشان دهد؟البته غیر از رسول خدا(ص) وائمه طاهرین؛ ائمه ما موجوداتی هستند که در عالم نظیر ندارند، غیر از مساله امامت، شخصیتی هستند که در صدق، امانت و مردم داری، متجلی تمام ارزش های بشری بودند، بشر اگر تا قیامت در عزای این بزرگان بگرید، کم است. در کنار این مساله اعتقادات خود را ضمیمه کرده و بگوییم واسطه فیض خدا بر بشرهستند، کشتن یک امام مانند کشتن یک انسان معمولی نیست لذا خدا ثار الله و منتقم او می شود، اگر کسی، عرب و عجم و قدیم و جدید به این نکته دقت کند به این نتیجه می رسد که هر سال باید عزاداری ما بیشتر شود برای اینکه مساله ای بسیار بزرگ و جنایتی است که اصلا نظیر ندارد، در روایات نیز وارد شده که این یک حادثه ای است که هیچ حادثه ای به پای این حادثه نمی رسد، هیچ مصیبتی به اندازه این مصیبت در آسمان ها و زمین نبوده و نخواهد بود.
می توان فلسفه عزاداری را در این چند جمله خلاصه کرد :
۱- عزاداری فقط اشک و گریه نیست، عزاداری موجب تکامل انسان است، بسیاری از ما از این نکته غافل هستیم، انسان با رفتن به مجلس روضه، روح خود را متکامل می کند، یک تکامل قهری به وجود می آید ولو خود او هم به آن توجه نداشته باشد، در روایتی امام هشتم(ع) فرمودند: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا» یعنی اگر میخواهید در درجات بالای بهشت در کنار ائمه قرار بگیرید باید در حزن آنها محزون و در سرور آنها مسرور شوید، این راه تکامل انسان است و بهشت یک اثر ظاهری از آن است که به ما می گویند. ۲- عزاداری احیای امر ائمه(ع) است، این نکته را در روایات بسیار داریم به عنوان مثال امام صادق(ع) در روایتی به فضیل فرمودند: «رَحِمَ اللّهُ مَن اَحْیا أمْرَنا» عزاداری احیای امر ائمه است. ۳- عزاداری موجب غفران گناهان بزرگ است. ۴- عزاداری برای انسان در باطن یک آرامش می آورد، ظاهرآن اشک است، اما درباطن چون اتصال انسان به حقایقی در عالم هستی است برای انسان آرامش می آورد. ۵- این مورد را شاید کمتر از اهل منبر شنیده باشیم، در روایات داریم کسی که یک قطره اشک از چشم او سرازیر شود، امام حسین(ع) به او نظر می کند و برای او از خدا استغفار می کند، نه تنها خودش استغفار می کند بلکه در روایت دارد که امام حسین(ع) از آباء خود می خواهد، برای کسی که برای من گریه می کند از خدا طلب رحمت و غفران کنید.
کسی که با این عزاداری ها مخالفت می کند، کسی که دنبال کمرنگ کردن این عزاداری ها باشد، کسی که این عزاداری ها را سست، موهن و بی پایه بداند و بگوید که اینها برای عصر حجر است، کسی که بخواهد تعابیر این چنینی را در مورد عزاداری ها به کار ببرد، در روایتی وجود مبارک پیامبر می فرمایند این افراد مورد غضب خدا قرار می گیرند، آن کسی که در خارج نشسته و راجع به عزاداری ها حرفی می زند و فکر می کند که شیعه با این حرف های باطل، اراده شان نسبت به امام حسین(ع) کم می شود،بداند ابدا این چنین نخواهد شد؛ مامی بینیم که هر سال این اراده در کل دنیا در حال افزایش است.این افراد بدانند که مورد عذاب خداوند هستند. ما باید تمام تلاش خود را کنیم که مردم هم در زمان ما و هم در زمان های آینده “الى یوم القیامه”؛ عزاداری را بیشتر کنند.
امام هشتم فرمودند: إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا؛ مصیبت امام حسین قلب های ما را حریجه دار واشک های ما را جاری کرده وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا بِأَرْضِ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا الْکَرْبَ وَ الْبَلَاءَ إِلَى یَوْمِ الاِنقِضَاءِ در واقع امام هشتم می فرماید که ما تا قیامت عزادار هستیم و تا قیامت باید برای جدمان امام حسین(ع) اشک بریزیم، وقتی امام هشتم که امام و انسان کامل است این چنین می گوید، چه رسد به ما انسان های عادی! لذا ما باید هر سال عزاداری هایمان را بیشتر کنیم، ما هم عزاداری نکنیم آسمان و زمین همیشه عزادار حسین(ع) هستند؛ به برکت این عزاداری ها می توانیم خودمان را به این انسان کامل نزدیک کنیم.
این روزها صداهایی شنیده می شود، برخی می گویند که گریه برای امام حسین(ع) لازم نیست که بلند باشد و از سوی دیگر عده ای معتقدند که گریه در مصیبت حضرت با صدایی بلند باشد چرا که عظمت این مصیب بسیار است. گاهی اوقات این سوال می شود که این فریادها در هنگام عزاداری چیست؟
اولاً دلیل آن همان مطلبی است که گفتم، جنایت، جنایتی است که نه قبل و نه بعد از آن نظیر نداشته است و ثانیاً در روایات عناوینی وارد شده و کسانی که می خواهند توجه کنند به متون روایات مراجعه نمایند؛ در روایات داریم که برای امام حسین(ع) نوحه، جزع و صیحه کنید، عرب گریه شدید را صرخه می گوید و جزع و صیحه به معنای صدای بلند است. یعنی انقدر انسان باید برای حسین(ع) داد بزند که همه زن و کودک و غیر مسلمان بگویند چه خبر است؟. ما در روایات داریم که وقتی قیامت می شود، به حضرت زهرا(س) عرض می شود که داخل بهشت شوید، حضرت می فرمایند: تا حسین(ع) من نیاید داخل بهشت نخواهم شد. تعابیر در روایات مختلف است، در برخی از روایات هست که حضرت فرزند خود را بدون سر می بیند فَتَنْظُرُ اِلَی الْحُسَیْنِ(ع) قائِماً لَیْسَ عَلَیْهِ رَأْس، به فرزند خود نگاه می کند در حالی که سر ندارد، فَتَصْرخُ صَرْخَهً این زن در قیامت و محشر آنچنان فریاد شدیدی می زند که پیغمبر می فرماید: من و ملائکه هم همراه او صرخه می زنیم.
بنابراین در روایات هم به گریه های شدید و بلند برای حسین(ع) اشاره شده، پس نگویید چرا هیأتی ها و عزاداران بلند بلند گریه می کنند و گریه ها باید آهسته باشد. مگر نداریم که وقتی زنان و اهل بیت(ع) امام حسین(ع)، اسب ایشان را دیدند، فَلَمَّا رَأَیْنَ النِّسَاءُ جَوَادَکَ مَخْزِیّاً وَ أَبْصَرْنَ سَرْجَکَ مَلْوِیّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ لِلشُّعُورِ نَاشِرَاتٍ وَ لِلْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ وَ لِلْوُجُوهِ سَافِرَاتٍ وَ بِالْعَوِیلِ دَاعِیَات؛ با صدای بلند گریه می کردند و به صورت می زدند، می خواهم عرض کنم این تعابیر در کیفیت عزاداری است البته کسی این برداشت را نکند که ما عزاداری را به این مسایل خلاصه می کنیم بلکه منظور این است که این مسایل هم باید در عزاداری ها و در کنار اشعار پر مغز و پر معنا و پیام های اساسی که امام حسین(ع) دارد، وجود داشته باشد؛ فقط روضه خوانی نیست ک یک کسی ظاهر روشنفکری بگیرد و در مورد عاشورا صحبت کند و نخواهد عزاداران گریه کنند؛ این کار صحیحی نیست.
امام حسین(ع) فرمودند: “به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مىشوند” این فرمایش امام به چه معنا و مفهومی است و برای دنیای امروز چگونه قابل تفسیر است؟
یکی از کارهای لازم نسبت به جریان کربلا و عاشورا این است که با دید اجتهادی وارد این قضیه شویم که متأسفانه این کار هنوز انجام نشده است.
منظورتان از دید اجتهادی، چه نگرش و دیدی است؟
مقصود من از دید اجتهادی این است که ببینیم امام این کلام را در کجا و در چه مقطعی و با چه کسانی مطرح کرده است، اگر ما این دید را داشته باشیم، تحلیل کلمات امام حسین چهره دیگری پیدا می کند، این کلام النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا؛ چه زمانی بوده است؟ امام در روز پنجشنبه دوم محرم سال ۶۱ به سرزمین کربلا رسیدند، پیامی از طرف عبید الله بن زیاد با یک مأموربه حر رسید که بر حسین تنگ بگیر؛ حرّ کاملا از این مطلب تبعیت کرد و نگذاشت حضرت برود، حرّی که خودش و لشکرش تا روز قبل، پشت سر امام ایستاد و نماز خواند؛ حرّی که می دانست امام حسین(ع)، کیست، ولی از این طرف تابع امیر و حاکم خود است، امام به او فرمود: ما را رها کن، گفت: من از امیر دستور دارم که نگذارم شما جایی بروید، امام فرمودند: “النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا” اینکه عرض کردم با دید اجتهادی به حادثه عاشورا بنگریم یعنی اینکه بگوییم این کلام را امام چه زمانی فرموده و اگر این دید اجتهادی را نداشته باشیم، نمی توانیم درست تحلیل کنیم.
امام حسین(ع) می فرمایند: اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا مردم بنده دنیا هستند و وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ دین هم لقلقه لسان آنها شده است، یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ. امام در این سخن چند مطلب کلیدی را بیان کردند از جمله اینکه دین لقلقه لسان عده ای دیندار است. چه کسانی دین را لقلقه زبان خود قرار می دهند؟ در این موضوع ادیان و اقوام مختلف و متفاوت هستند یا شامل عموم می شود؟
سوال بسیار خوبی است؛ این جمله خطاب به مسلمانان است، آنهایی که ادعای اسلام را دارند و به حسب ظاهر می گویند ما مسلمان هستیم، نماز می خوانند، روزه می گیرند، حج می روند و ظواهر دینی را حفظ می کنند منتها امام می فرماید اگر کسی ظاهر دین را حفظ کرد اما باطن دین که ولایت و تبعیت از حجت خداست را رها کرد، دین لقلقه لسان اوست، اگر انسان دید که دین در خطر است، اما هیچ تغییری در زندگی او ایجاد نشد، اگر انسان دید که امروز اسرائیل یک گروهی به نام داعش درست کرده که به دنبال اسلام هراسی در دنیا هستند و قصد دارند دین را از بین ببرند، سوریه را گرفتند و می خواهند حرم حضرت زینب(س) و پس از آن عتبات و کربلا را نیز تصرف کنند، اگر انسان بگوید به من چه ارتباطی دارد، هنوز که به ایران حمله نشده است، اینها کسانی هستند که ظاهر دین را گرفتند، اما باطن دین را رها کردند.
اینکه عرض کردم باید با دید اجتهادی مورد بررسی قرار گیرد، به این دلیل است که یکی از خصوصیات اجتهاد این هست که مجتهد اولاً ببیند که این کلام کجا صادر شده و نسبت این کلام با سایر کلام های امام حسین(ع) چیست، این جمله را وقتی امام می خواهند از مدینه خارج شوند، یا وقتی که در مکه بودند، در نامه ای که به سران شیعه نوشتند، می فرمایند: پیامبر فرمودند: مَنْ رَاى سُلْطاناً جایِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ اگر کسی سلطان جائری را ببیند که حرام ها را حلال شمرده، عهد خدا را شکسته، با سنت رسول خدا مخالف کرده، ثمّ لم یُغیِّر بقول ولا فعل، اما درزبان و عمل این انسان تغییری به وجود نیاید، کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ؛ خدا در قیامت باید این فرد را همان جایی ببرد که این حاکم را می برد، این سخن یک قانون، دستور و مطلب بسیار اساسی است، پیامبر فرمودند و امام حسین(ع) هم بیان می کنند.
من می خواهم این نتیجه را بگیرم و بگویم که حتی اگر مساله ولایت هم نباشد، شاخص اولی تدین در یک فرد متدین حفظ دین است، شما وقتی منزل و اولاد و زندگی دارید وعلاقه مند به این زندگی و منزل هستید، آیا با تمام وجود آن را حفظ نمی کنید، اگر انسان بداند که این دین سرنوشت دنیا و آخرت او را تغییر می دهد، اگر بداند که این دین در نسل او تحولی به وجود می آورد، نمی تواند آرام بنشیند، در یک نقطه ای مسلمانان میانمار را می کشند، لااقل باید در درون خود یک حزن داشته باشید و بگویید که خدایا آنچه را که از دست من چه بر می آید به ذهن من وارد کن، پس شاخصه های لَعْقٌ بودن و لقلقه لسان بودن دین، این است که انسان دین را ظاهری برای کار خود قرار دهد که این یعنی هدف دین در اعماق جان او نفوذ نکرده است. قضیه شهید حججی بسیار عجیب است، کسی که پدر و مادر خود را به مشهد ببرد و به امام هشتم متوسل شود،تا اجازه حضوردر جبهه دفاع از حرم را بگیرد رسیدن به این مرتبه جزء این نیست که اصل اولی برای او دین بوده نه زندگی؛ انسان های دنیا طلب ولو به حسب ظاهر، اهل نماز و روزه هم باشند اصل اول برای آنها دین نیست، اصل اول برای ما باید دین باشد. امام حسین(ع) در این جمله می فرماید: دین را مادام که زندگی آنها را اداره می کند قبول دارند، اما وقتی زمان امتحان فرا رسد، فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ متدین کم می شود و به تعداد عدد انگشتان یک دست یا کمتر، می رسد.
در دنیای امروز چه تغییری در ذات انسان هایی که خود را دیندار معرفی می کنند، رخ می دهد که دین لقلقه لسان آنها می شود؟
من تشکر می کنم از شماکه سوالات بسیار خوبی را مطرح می کنید و من هم به وسع خود پاسخ می دهم.
اینگونه افرادزمان امتحان شانه خالی می کنند، زمانی که می شنوند خدا فرموده باید حجاب داشته باشید، می گوید من همه چیز را قبول دارم ولی حجاب را قبول ندارم، در این صورت نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْض می شود. به تعبیری یکی از معیارهای لقلقه این است که بخشی از دین را خوشش آید، قبول می کند، اما آنجا که با ذوق او سازگاری ندارد آن را قبول نمی کند، متدین واقعی آن است که بگوید به همه آنچه در قرآن و سنت آمده و به همه آنچه پیامبر آورده، ایمان دارم. این موضوع به نکته ای اشاره می کند که ما مسلمانان کمتر به آن توجه داریم، حتی مسیحیت و یهودیت هم به این جهت توجه ندارند، برحسب اعتقادات ما، مومن کسی است که اولا به تمام آنچه پیامبر آورده ایمان داشته باشد. دوم اینکه به تمام آنچه انبیای گذشته آورده اند هم ایمان داشته باشد، یعنی من در صورتی مومن واقعی هستم که به هر آنچه عیسی به وسیله تورات و موسی به وسیله انجیل واقعی آورده، مومن باشم، این مساله در آیات متعددی در قرآن کریم آمده، یعنی ما به یهودی و مسیحی می گوییم مسلمان بودن ما بدین معناست که به تمام آنچه پیامبر شما گفته، معتقدیم ولی نه آنچه تحریف کردید. پس این یک شاخصه و معیار خوب است، اگر کسی بخواهد بینند که دین لقلقه اوست، ببیند در درون او چه خبر است، کسیکه می گوید من اسلام را قبول دارم ولی خمس، جهاد، و فلان حکمی که آمده را قبول ندارم. این می شود الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ.
کسانی که دین لقلقه لسان آنهاست، جزء ریاکاران جامعه هستند، یعنی اگر انسان بخواهد ریاکاران را ببیند باید از این افراد نام برد، کسانی که دین ندارند، می گویند که دین نداریم و باطن و ظاهر زندگی ما همین هست که می بینید، اما انسانی که دین لقلقه زبانش هست در حضور مردم به یک گونه ودر خلوت به گونه ای دیگر عمل می کند، در حضور مردم جا نماز آب می کشد، اما در خلوت اختلاس هزار میلیاردی می کند، در حضور مردم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج می گوید اما در باطن، آنچه امام زمان فرموده را قبول ندارد، امام زمان(عج)فرموده اند که در عصر غیبت باید به مراجع و فقها رجوع کنید، آنها نایب ما هستند، اما این دسته از انسان ها می گویند که آنها را قبول نداریم، این ریاکاری است.
در عصر غیبت باید به سراغ ولی فقیه آگاه بریم که به حمد الله امروز در نظام ما به برکت انقلاب از این نعمت برخوردار هستیم و نمی دانیم که چه نعمت بزرگی است و قدر آن را نمی دانیم.
اگر کسی گفت امام زمان(عج)فرمودند، در زمان غیبت باید به سراغ فقها و ولی فقیه بروید، ما هم می گوییم سمعاً و طاعتاً، این دین واقعی است. گروه هایی بودند قبل و اوایل انقلاب که اکنون هم در جامعه ما هستند و با مرجعیت زاویه دارند، ممکن است که حدیث و آیه زیادی هم برای شما بخوانند و راجع به امام زمان زیبا حرف بزنند که انسان لذت هم ببرد ولی چه فایده، که ما بخشی از دین را قبول کنیم اما بخش دیگری را نه؛ همین ریاکاری در ابعاد مختلف است، چرا دروغگویی امروز در جامعه وجود دارد؟ به این دلیل که دین لقلقه لسان است، چرا یک مسئول به خودش اجازه می دهد حقوق مردم را از بین ببرد، به این دلیل که دین لقلقه است، وقتی دین لقلقه شد، تمام ارزش های دین در محاق قرار می گیرد، فرقی نمی کند آن فرد روحانی یا یک مسئول باشد یا نباشد، منحصر به قشر خاصی نیست.
یکی از آثار لقلقه شدن دین، بدعت گذاری است، یعنی اگر کسی دین واقعی در اعماق وجودش رسوخ پیدا نکند، ممکن است بدعت گذار شود، مثلا اگر بگوید اسلام فقط دین رحمت است چنانچه جوانان گناه ی کنند، خداوند هم رحمتش زیاد است در حقیقت به گونه ای برای جوانان صحبت کند که اصلا خداوند چیزی به عنوان جهنم و عذاب ندارد، این هم نوعی بدعت گذاری است و ریشه آن در این است که دین لقلقه لسان است، قرآن می فرماید: یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ همانطور که رحمت من واسع است عذاب من هم الیم و دردناک است و این دو را کنار هم قرار داده؛ بنابراین ریاکاری عامل از بین بردن ارزش های انسانی و دینی است؛ منِ طلبه اگر دین لقلقه زبانم باشد، در صحبت ها و رفتارهایم به گونه ای آرام آرام به ارزش های دینی و انسانی ضربه می زنم.
می گویند که چرا امروز در جامعه مسلمانان ما فساد در حد زیادی است، علت آن این است که دین لقلقه زبان است، علت آن این است که رسانه های ما دین را با تمام ابعاد آن بیان نمی کنند و جلوی بدعت ها گرفته نمی شود، کسانی که دستی در فضای مجازی یا رسانه ملی با این وظیفه بسیار سنگین، دارد وقتی می بینند که بدعت ها در جامعه مطرح می شود، از گسترش آن جلوگیری و پاسخ صحیح آن را منتشر می کند، اما متأسفانه این بدعت ها مطرح نمی شود، چقدر مدعی مهدویت در دو دهه اخیر در کشور ما پیدا شده و چقدر دین های جعلی، عرفانها و معنویت های کاذب ظهور و بروز کرده البته انصافاً رسانه ملی اقداماتی کرده، ولی می بینیم که خلاء بسیار داریم و باید این خلاء ها برطرف شود.
به نظر من این جمله امام حسین(ع) را هر دینداری باید در بطن زندگی خود بیاورد و منبریان در دهه محرم به مردم بگویند که این جملات را در زندگی خود بیاورند، جملاتی مانند اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا؛ مردم بنده دنیا هستند، حرّ تا روز قبل پشت سر امام نماز خواند و امروز برای اینکه فرمانده او می گوید باید جلوی امام را بگیرد، دیگر نمی گوید که خدا راضی هست یا خیر، بنده دنیا می شود و دین لقلقه زبان او می شود. دین انسان را آزاد می کند، دین انسان را فقط بنده خدا می کند، اما اگر این دین ظاهری و شکلی شد و هویت و باطن دین که ولایت است را از دین گرفتیم، دین لقلقه لسان می شود، سپس حضرت می فرماید: به وقت امتحان.
زمان دفاع مقدس عده زیادی از مردم ما امتحان خوبی دادند، اما به نظر من شهدای مدافع حرم در امتحان موفق تر از شهدای دفاع مقدس بودند، امروزه باید دید که وقتی نوبت امتحان می رسد، چگونه وارد میدان می شویم.
پس از اینکه دین لقلقه زبان شد، این امر چه تاثیراتی بر جامعه می گذارد و راه برون رفت از آن چیست؟
ریا، فساد و بدعت را به جامعه می آورد و تمام ارزش ها را از بین می برد. اگر دین لقلقه شد، در نقاب همین دین ظاهری، تمام آنچه شیطان می خواهد به کرسی می نشیند، آن کسی که دین ندارد، روی فکر باطل خود جلو می رود، کسی که با نقاب دین جلو می آید، بیشتر می تواند به بشریت و جامعه ضربه بزند لذا در روایات وارد شده که اگر عالِمی فاسد شد، او می تواند عالَمی را به فساد بکشاند. بدعت ها می آیند و ارزش های خوب جای خود را به ارزش های بد می دهند.
در راه برون رفت از این مساله که دین لقلقه زبان نباشد و استفاده ابزاری از دین صورت نگیرد، علما چه نقشی دارند؟ به نظرتان دستگاه و مکتب خاصی به دنبال این است که دین لقلقه زبان شود یا عده ای به فراخور اینکه بتوانند استفاده از دین کنند، آن را لقلقه می کنند؟
نکته ای وجود دارد و آن این است که ما از دین نباید به عنوان ابزار استفاده کنیم، در زمانه ما متاسفانه در مناسبت های مختلف، گاهی از دین به عنوان ابزار استفاده شده، امام (ره) دین را برای ما مردم ایران به عنوان مسئول ساز قرار داد، یعنی اگر مردم آمدند در مقابل حکومت طاغوت ایستادند و از آنها پرسیدیم چرا؟ می گویند که دین ما می گوید؛ در واقع امام خمینی(ره) آنها را مسئول ساز کرد، حس مسئولیت در آنها ایجاد کرد تا انقلاب پیروز شد. اما اگر امروز یک مسئولی، بخواهد دین را ابزار پست و مقام خود قرار دهد، یک کسی بخواهد رئیس جمهور شود و از دین و ظواهر دینی برای رسیدن به خواسته خود استفاده کند، در این صورت دین لقلقه لسان است یعنی وقتی دین لقلقه لسان شد، این دین ابزاری است، این دین دیگر دین مسئولیت ساز نیست، این دین دیگر دینی که به انسان رشد دهد، نیست، دینی است که مانند سایر عوامل به میدان قدرت می آید و از آن برای حفظ و تقویت قدرت انسان استفاده می شود، مسئولین، علما، حوزه های علمیه، دانشگاهیان و نخبگان باید همیشه حقیقت دین را به جامعه تزریق کنند، اگر حقیقت دین را به جامعه تزریق کردیم در سیاست و اقتصاد مشکلی پیدا نمی کنیم، مسئولی که هزاران میلیارد اختلاس و از کشور خارج می کند، دین در وجود او نبوده، اما ظاهر دین را از بسیاری بهتر داشته است. من چند روز پیش که برای برخی از فضلا و طلاب صحبت می کردم گفتم که طلبه ها، مردم باید بدانند که زبان ما زبان دین است، اگر احساس کنند که من به خاطر تقویت و تضعیف یک جناح صحبت می کنم دیگر زبان منِ طلبه را زبان دین نمی دانند؛ حتی اسلام، سیاست دارد و می توانیم بررسی کنیم که آن را چگونه بیان کرده است،
من به طور جد می گویم، کسی که در امور سیاسی ورود نکند، دین کامل را درک نکرده، دین جامعی که امام حسین(ع) برای آن کشته شد را درک نکرده، این مساله را قبول دارم، البته در مورد کسی که فکر و قالب فکری او گنجایش مسایل سیاسی را ندارد، این شخص نماز می خواند و روزه می گیرد و ولایت هم تا اندازه ای که عقلش می رسد، قبول دارد، اما مسایل سیاسی را نمی فهمد، من نمی توانم به او بگویم بی دین!؟ این تعبیر غلطی است بلکه می توانیم بگوییم که دین او کامل نیست چون دین کامل مقرون و ممزوج با سیاست است.
تعجب است از کسانی که این حرف ها را می زنند و خودشان مدعی مخاطب شناسی هستند، باید به مردم بگوییم آن سیاستی که می گوییم دین ما با آن عجین شده، سیاستی است که مبتنی بر مبانی دینی است، نه سیاستی که امروز به اقتضای زمان می فهمیم؛ مردم چه بسا از سیاست قدرت طلبی، نزاع و جنگ را بفهمند، ما باید مقداری ذهن مردم را راجع به این واژه آشنا کنیم، بنابراین امروز روحانیت وظیفه دارد دین را آنطور که هست بدون اینکه کلمه ای از آن کم و زیاد کند، برای مردم تبیین کند؛ خداوند به پیامبر می فرماید: اگر یک کلمه به دین من کم و زیاد کنی، رگ گردن تو را می زنم، ما حق نداریم دردین چیزی را کم یازیاد کنیم باید آنچه در دین هست با دلیل گفته شود.
ما در آستانه اربعین هستیم، این پیاده روی و حرکت عظیم و بی نظیری که چندین سال است از نجف و شهرهای دیگر عراق به کربلا انجام می شود و موجب عظمت و اقتداری برای شیعه در دنیا شده، کجا جمعیتی ۲۰ میلیونی این چنینی داریم، خالص، با انگیزه و با ارادت، من معتقدم هر کسی که با پای پیاده به کربلا می رود، امام حسین(ع) را می بیند، همانطور که معتقدیم امام حسین(ع) او را می بیند. چقدر ثواب و اجر و آثار جهانی امروزی دارد، ولی اینکه گفته شود این مساله یکی از علائم ظهور است، از کجا آمده! چرا این مساله را اضافه می کنیم در صورتی که نمی دانیم، در مساله ظهور لا یَعْلَمُ إِلَّا اللَّهُ حتی خود امام زمان وقت آن را نمی داند، در روایات مازمان ظهور تشبیه به قیامت شده، یکسری از امور هست که غیر از خدا هیچ کسی نمی داند؛ اینکه چه زمانی قیامت برپا می شود، غیر از خدا احدی نمی داند حتی پیامبر و آل پیامبر، زمان ظهور را هم هیچ کسی غیر از خدا نمی داند، اینها در معارف و متون ما آمده و از مسایل مسلم است.
روحانیت، علما، نخبگان و اساتید باید همه آنچه در متون دینی و مستند به دین هست را بیان کنند، کسی حق ندارد کم و زیاد کند، اگر من در بیان دین کم و زیاد کردم، دین لقلقه لسان خواهد شد، و مردم در قیامت جلوی ما را خواهند گرفت و می گویند که شما دین را به ما اینگونه یاد دادید، شما گفتید که دو روز دیگر یا یک سال دیگر ظهور می شود، نشد و ما هم از همه چیز برگشتیم، باید بسیار مراقبت کنیم، این وظیفه ای است که علما و نخبگان دارند.
در جریان کربلا بحث آزادی و اختیار در موارد گوناگونی به چشم می خورد، آنجا که حضرت در کلامی بیان می کنند “من بیعت خودم را از شما برمی دارم، هر کس که می خواهد از همین راه که آمده است، بازگردد” حضرت به آزادی و اختیار انسان چه نگاهی داشتند؟ چرا امام ورای دین، تا این حد به انسانیت انسان و حق اختیار آنان اهمیت دادند؟
یکی از قسمت های بسیار جالب حادثه عاشورا چند مطلبی است که امام حسین(ع) فرمودند، باز با همان مبنایی که عرض کردم یعنی باید با دید اجتهادی به حادثه عاشورا نگریست، و به این سوالات پاسخ داد که امام حسین(ع) چه زمانی این سخنان را فرمودند، حضرت در مدینه و مکه و در نامه هایی که به مردم کوفه نوشتند، از قول پیامبر فرمودند: مَنْ رَاى سُلْطاناً جایِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ؛ اگر کسی سلطان جائری را ببیند و به میدان نیاید، جایگاه او همان جایگاهی است که این حاکم روز قیامت می رود، یا وقتی امام از بعضی از افراد دعوت کرد که به کمک من بیایید، آنها عذر و بهانه ای آوردند و نیامدند، حضرت فرمودند: پس انقدر دور شوید که صدای من را نشنوید، اگر هر کس ندای هل من ناصر من را بشنود و به کمک من نیاید، خدا با او چه خواهد کرد.حال چطور شد که امام این جملات را به اصحاب خود فرمودند و گفتند: اینها با من دشمن هستند، اگر من را بُکشند دیگر به شما کاری ندارند، شب است، هر کسی دست رفیق خود را بگیرد و از تاریکی شب استفاده کند و برود.
وقتی می گوییم دید اجتهادی یعنی اینکه اولاً این کلمات امام چه زمانی مطرح شده، امام این جملات را بعد از این می گوید که می فرماید: انی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ در حقیقت امام حسین(ع) از اصحاب و اهل بیت خود یک تعریف و تأیید تام می کند و می گوید که شما امتحان خود را دادید، جَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَا سپس می فرمایند: أَلَا وَإنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکمْ، فَانْطَلِقُوا جَمِیعًا فِی حِلٍّ؛ لَیسَ عَلَیکمْ مِنِّی ذِمَامٌ. هَذَا اللَیلُ قَدْ غَشِیکمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا؛ نقل ها در این مورد مختلف است.
همانطور که اشاره کردید، امام حسین(ع) فرمودند: مَنْ رَاى سُلْطاناً جایِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، در جای دیگری حضرت فرمودند: آنقدر دور شوید که صدای من را نشنوید، به بزرگان کوفه نامه نوشت، یا در جوابی که به محمد حنفیه داد، فرمود: اگر کسی کمک من نکند، به رستگاری نمی رسد. با این حال چرا امام در مورد اصحاب خود این جملات را فرمودند؟
به همین دلیل می گویم که باید به حادثه عاشورا با دیدی اجتهادی نگریست، در این مورد بحث های فقهی مطرح می شود، یک عده با امام بیعت کردند و امام بیعت خود را از آنها برداشت، مثلا می توانیم بگوییم که این از اختیارات امام است که اگر مردمی در جنگی با او بیعت کنند، می توانند بیعتشان را بردارند، آن شب امام بیعتشان را برداشت، این اختیار امام بوده است، امام خواسته از این اختیار خود به نفع آنها استفاده کند یا اینکه شرایط به گونه ای بود که دیگر پیروزی ظاهری به هیچ وجه معنا نداشت و ما در کتاب جهاد داریم جایی که پیروزی ظاهری معنا ندارد، مساله جهاد مقداری متوقف می شود، ولی من به نظرم می رسد که کنار همه این احتمالات، امام خواسته یک حماسه ای را خلق کند، امام فرموده که شما امتحان خود را دادید، شما تا شب عاشورا همراه من آمدید، اکنون دشمن سی هزار نفری در مقابل است و شکی هم نیست که شما به ظاهر پیروز نمی شوید؛ شما امتحان خود را دادید، من همین مقدار قبول دارم؛ در حقیقت امام خواست یک جاودانگی از این اصحاب در تاریخ ایجاد کند، جملاتی که اصحاب در جواب امام گفتند را نمی توانیم در هیچ جای تاریخ پیدا کنیم به این ترتیب که عده ای بگویند، زندگی برای ما بعد از شما مرگ است، یک عده ای بگویند که اگر هزار بار کشته شویم باز هم می خواهیم برای شما کشته شویم، به نظرم امام دنبال خلق این حماسه ها بوده است، یعنی امام اصحابی داشته و می خواسته آنها در تاریخ جاودانه تر شوند، اینجا نه بحث فقهی مطرح است و نه بحث برداشت؛ درست است که به ظاهر امام فرمودند: شما از جانب من هیچ مسئولیتی ندارید ولی امام می دانست که هیچ کدام از آنها نمی روند لذا شب عاشورا احدی هم نرفت.
پس از آنکه اصحاب اعلام کردند می مانند، حضرت جایگاه تک تک آنها در بهشت را نشان دادند و انگیزه بسیاری ایجاد شد، به نظر من باید این مساله را به این صورت تحلیل کنیم و آن را براساس آزادی سیاسی معنا نکنیم و نگوییم که امام خواسته یک آزادی فقهی و اختیار سیاسی را مطرح کند، برخی از خطبا این مساله را به عنوان محبت امام تعبیر می کنند، در صورتی که این موضوع فوق محبت امام است و حضرت خواسته اصحابشان را هزاران درجه بالا بیاورند، یعنی یک امتحان دیگر برای آنها ایجاد کرد و اختیار دیگری به آنها داد و آنان باز بهترین راه را انتخاب کردند که همراه امام حسین(ع) بمانند و اینگونه است که اصحاب و اهل بیت که ۷۲ تن بودند، در تاریخ جاودانه شدند.
با توجه به فرمایش اخیرتان حضرت می دانستند که شهید می شوند و از سوی دیگر می دانستند که اصحابشان ایشان را ترک نخواهند کرد و در میدان و در رکاب حضرت با دشمن خواهند جنگید، با توجه به اینکه فرمودید باید حادثه عاشورا را دید اجتهادی نگریست، از این مساله چه برداشتی می توان داشت؟
امام می خواستند درجات اصحاب خود را بالاتر بیاورند.
اینکه امام آزادی و اختیار را مطرح می کنند، چه پیامی دارند؟
پیام امام این است که هیچ وقت و در هیچ میدانی صحنه را خالی نکنیم ولو به حسب ظاهر، ما شکست ظاهری داریم، ولی اگر انگیزه، انگیزه دینی و الهی است، هیچ وقت میدان را خالی نمی کنیم، در میدان بمانیم و بدانیم چون انگیزه الهی است خداوند آثار آن را مترتب می کند.
یکسری از محققین معتقدند این جملات امام بدین معناست که ایشان ورای از دین، تا این حد به انسانیت انسان و حق اختیار آنان اهمیت داد و به آنان حکم نکرد و دستور نداد، می توان این برداشت را داشت که از نظر امام انسانیت زیربنای دینداریست؟
اگر هم اصحاب رها می کردند و می رفتند چون با اجازه امام بود شاید هیچ اشکالی به آنها وارد نمی شد، ولی امام می دانست که آنها نمی روند و حضرت امتحان و تعالی جدیدی برای آنها به وجود آورد و این خود فوق همه اینهاست.
گفتن این کلام مختص به امام حسین (ع) و موقعیتی این چنینی است یا اینکه دیگر معصومان هم این سخنان را دارند؟
اولا شرایط و قضایایی که برای امام حسین(ع) به وجود آمد از جمله قضیه یزید و خصوصیات یزید و شارب الخمر بودن او، برای هیچ کدام از معصومین به وجود نیامد، حاکمان دیگر به حسب ظاهر، ظواهر را حفظ می کردند، اما شرایطی که برای امام حسین(ع) به وجود آمد برای هیچ یک از ائمه معصومین به وجود نیامد.
می توانیم از این موضوع استفاده فقهی کنیم؟
بله! یک طرف بیعت امام است و یک طرف مردم هستند، هر زمان که امام بیعت را برداشت مردم به حسب ظاهر تکلیفی ندارند، اگر آن شب هم یکی می رفت او نزد خدا حجت داشت و می گفت که خود امام به من اجازه داد و من رفتم. در برخی از مطالب هست که برخی قبل از شب عاشورا از امام اجازه گرفتند و رفتند. در درجه اول این اختیار خود امام مسلمین هست، یاران ایشان بعد از این همه مراحل، از مدینه تا مکه با امام بودند، مکه هم نرفتند که حج را انجام دهند و با امام به عراق آمدند، تمام این منازل را همراه امام بودند، کشته شدن مسلم و فرزندانش، قیس، جلوگیری حرّ، را شنیدند و می دانستند که چند روز دیگر در همان سرزمین کشته خواهند شد، امتحانشان را داده بود، منتها امام چنین اختیاری داشت و اگر اینها می رفتند اشکالی نداشت اما به نظرم امام خواست یک تعالی روحی جدید برای آنها خلق کند و مقامی که نزد خدا دارند را اوج دهد.
در شروع صحبت هایتان به بحث عزاداری اشاره داشتید، امروز از برخی از جوانان در داخل کشور به خصوص در فضای مجازی هم سخنانی با همان معنا و مفهوم دیده و شنیده می شود…
قصد دارند که جوانان را فریب دهند، ما می گوییم که انسان کامل کسی است که واسطه فیض خداست یعنی تمام آنچه خدا به بشر می دهد از مجرای او و به خاطر او می دهد، ما چنین انسانی را از دست دادیم، اگر بزرگی از فامیل که به همه خدمت کرده باشد را از دست بدهید، حاضرید به این زودی نام او فراموش شود، امام حسین(ع) انسان بزرگی است و چه خدماتی به عالم بشریت کرده است، امام، حجت خدا و واسطه فیض خداست، یک چنین جنایت عظیمی که نه قبل آن سابقه داشته و نه بعد از آن به وجود آمده، باید تا قیامت باقی بماند و چه بخواهیم و چه نخواهیم باقی می ماند.
برخی می گویند که دو قبیله عرب بودند و ما ایرانی هستیم…
باید به برادران و خواهرانی که چنینی موضعی در ذهنشان هست، عرض کنیم که بحث عرب و عجم نیست، بحث اینکه این حاکم می خواسته جای آن حاکم بنشیند نیست، اینکه برخی از اهل سنت می گویند که امام حسین(ع) بر یزید خروج کرد و حق یزید بوده آنها هم نفهمیدند؛ بحث این است که امام حسین(ع) حجت خدا بود، برای احیای دین خدا قیام کرد، امروز اگر دین دست من و شماست به برکت قیام امام حسین(ع) است، یک انسان کامل که واسطه فیض خداست به دست بشر در آن سرزمین به شهادت رسیده، این جنایت بر دوش همه سنگینی می کند، ما با عزاداری باید همیشه بگوییم که ما از آنها بری هستیم، ما از انسان هایی که در حق چنین امامی چنین ظلمی کردند، همیشه بری هستیم و تا قیامت همه نسل های بشر باید چنین بگویند، در روایات امام هشتم می فرمایند: تا قیامت این غم در ما وجود دارد، کلامی که راجع به حضرت زهرا بود را ببینیم؛
ما ایرانی ها به حضرت زهرا اعتقاد و علاقه عجیبی داریم، آن بانو روز قیامت از این مصیبت صرخه می زند، لذا باید به تبعیت این بزرگان عزاداری هایمان را هر سال بیشتر، قوی تر، باشکوه تر و پر محتواتر کنیم.
منبریان و اهل سخن کلمات امام حسین(ع) را تحلیل دقیق کنند، اگر مردم دیدند که منبری در کلمات خود آیات قرآن و روایات بیان نمی کند، پای صحبت او ننشیند هر چند مطالب او احساساتی باشد، اما منبری که آیات قرآن و روایات تاریخ و اشعار را برای مردم می گوید، ارزش دارد و مردم از آن استفاده کنند.